از فــــرش تا عـــــــــرش
گفتم: که روی ماهت از من چرا نهــان است؟ هلوع نوشت: نه تنها د ل ت ن گ خودش و نگاه مهربونش، دلتنگ جمکـــــرانشم هستم. . . دعا بفرمایین لطفا. . . :(
گفتا: تو خود حجابی ور نه رخم عیــان است!
گفتم: که از که پرسـم جانا نشــان کویــت؟
گفتا:نشان چه پرسی آن کوی بینشان است
گفتم: مرا غم تو خوشتر ز شادمــانی است
گفتـا: که در ره ما غم نیــز شادمـــان است
گفتـم: که سوخــت جـانــم از آتــش نهـــانـم
گفت:آنکه سوخت اورا، کی ناله وفغان است
گفتـم: فراق تا کی؟ گفتا: که تا تــو هستی
گفتم:نفـس همین است،گفتا:سخن همـان است
گفتـم:که حاجتـی هست، گفتــا:بخـواه ازمـا
گفتم: غمم بیفــزا، گفتا: که رایگـان است. . .
خط خطــی شده در یکشنبه 90/10/18ساعت
12:53 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |